این‌جاست که از غمش غرق تحیّرم

این‌جاست که از غمش غرق تحیّرم

[ امیر کرمانشاهی ]
این‌جاست که از غمش غرق تحیّرم
نشستم از سرِ شبی هِی غصّه می‌خورم

به‌خاطر خودم که نه، برای چادرم
یه کاری کن داداش، آروم بشه دلم
تا وقتی این‌جاییم بمون کنار محملم

بهم بگو داداش، قصّه‌ی غارتو
ببین از الان به تنم رَخت اسارتو

برا خودم هر لحظه زمزمه دارم امشب
تموم شده دوران پرده‌نشینیت زینب

کوفیا زیر قولشون، به سادگی زدن
اونایی که نامه دادند، با نیزه اومدن
اینا پیِ غنیمت از آل محمّدن

به سمت خیمه‌هاست، نگاه دشمنا
اینا به کمتر از سرت راضی نمی‌شَنا

پنجاه ساله شدم من همدمت حسین
قراره توی قتلگاه نشناسمت حسین

اونی که من را کشته خیال این تصویره
سرت به کوفه توی خورجین خولی رفته
****
سایه‌ی خواهر من دیده‌ی همسایه ندید

نظرات