اهل قم، خیر ببینید که غوغا کردید جان خود بدرقهی دختر زهرا کردید اهل قم خیر ببینید پناهم دادید با سلام و صلوات امده راهم دادید همه گفتید گوییا سمت شما منشأ خیرات امد همه گفتید به هم عمهی سادات آمد اهل قم خیر ببینید گلاب آوردید تا که دیدید که لب تشنهام آب آوردید اهل قم خیر ببینید مراقب بودید تا نیفتم ز سر ناقه مواظب بودید اهل قم خیر ببینید محبت کردید کوچه را وقت عبورم همه خلوت کردید گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی در آن محله که بسیار رهگذر دارد نوشتهاند که پیشانیاش به جایی خورد تبت یدا ابیلهب ای بی حیا نزن اهل قم خیر ببینید کوچه را وقت عبورم همه خلوت کردید اهل قم خیر ببینید مودت دارید سر ناموس خدا اینهمه غیرت دارید جز به زنهای عفیفه نسپردید مرا مثل عمه سر بازار نبردید مرا دست من را سر بازار نبستید ای قوم مثل عمه سر من را نشکستید ای قوم مثل عمه غم دلدار مرا پیر نکرد زیر پای احدی چادر من گیر نکرد غمی بزرگ در دلم مرا عذاب میدهد تو را صدا که میزنم شمر جواب میدهد حق بده گرچه بی قبیله شدم قدر پنجاه سال خمیده شدم اگر چه خم شدهام تکیه بر عصا نکنم ز یاد من نرود با عصا زدند تو را به جز خدا احدی را دگر صدا نزده است تکیده است ولی تکیه بر عصا نزده است شهید داغ حسین است و ما در این فکریم که سر به چوبهی محمل زده است یا نزده است حسین جان حسین جان ... عزیزم عزیزم عزیزم عزیزم عزیزم...