السلام ای شهیده روز خوش از مدینه ندیده السلام ای شهیده بار محنت به شانه کشیده السلام ای شهیده از غم ضرب سیلی بریده آه غریب دنیایی آه همیشه تنهایی آه عصای زهرایی مولانا یا حسن... من فدای غریبی که در عمرش یکی یار ندارد بین کاشانهی خود مونسی غیر آزار ندارد در کنار بقیعش ای خدا یک عزادار ندارد آه سر و سامان من آه همه ایمان من آه حسن جانان من مولانا یا حسن... بین یک تشت پرخون پارههای جگر را ببیند آنقدر نا ندارد تا که در بستر خود نشیند غصه دارد که خواهر اینچنین حال او را ببیند زد به جانت شراره تهمت و ناسزای مکرر شد دلت پاره پاره از همان زهر جانسوز همسر بر زمین گوشواره دیده افتاده از گوش مادر آه زد و صبرت را برد آه سرش بر سنگی خورد آه به پیشت مادر مرد مولانا یا حسن...