از نخستین نسل خلقت گریه بر او باب شد داستان جبرئیل و آدمش را دیدهام اشک دردِ لاعلاجم را به سرعت خوب کرد بین هر ذکرِ مصیبت مرهمش را دیدهام بینیازان منّت حمل کُتَل را کِشند زیر بار این علمها حاتمش را دیدهام بیرق ارباب ما بالاتر از این حرفهاست سر درِ هفت آسمانها پرچش دیدهام فیض حج را برده هرکس لب به چای روضه زد در دل هر استکانی زمزمش را دیدهام یا حسینِ من جواب یا حسین مجتبیست وقت اوج هروله صاحبدَمَش را دیدهام شال مشکی عزایش دستگیری میکند معجزات تار و پود محکمش را دیدهام بین آن گودال عالم را بهم میزد حسین درد دلها با خدای عالمش را دیدهام از شوق هنگام تاریکی رسید و ساربان با چه حرصی داد میزد خاتمش را دیدهام ***** رنگ از رخم پریده بهارم خزان شده من زینبم که همسفرم ساربان شده بالم شکسته و بدنم تیر میکشد طوری مرا زدند که قدم کمان شده از وقت حمله سوی حرم، هر چه گشتهام انگار چند طفل، کم از کاروان شده گویا داغ زخمِ سرت در دل من است این خونِ تازهای که ز محمل روان شده اُم حبیبه دید و نفهمید زینبم بس که رُخَم شکسته و چون ارغوان شده با خواهرم به کوفه چنان خطبهخوان شدیم ذکر اَبَالحسن سخن کوفیان شده مردان سالخوردهی کوفه به یکدگر گفتند: حیدر آمده، تیغش عیان شده زیباییِ عروج تو را گفتم آن چنان ابن زیاد مانده و لال از بیان شده خیلی دلم گرفته، علی اکبرم کجاست؟ ای ماه روی نیزه، زمان اذان شده