از تو سر و ز مادر من سینهای شکست تا صبح حشر بر سر و بر سینه میزنم جدم که نیست در بر تو، مادرم که نیست بابا دارم به جای چند نفر سینه میزنم من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود گر چند ضربه هم زده بودند باز هم پیشانی تو بیش از این وا نمیشود گفتند گفتهای که مرا کوچه میبرند میخواهم از بیان خودت بشنوم بگو گفتند گفتهای که تماشام میکنند میخواهم از زبان خودت بشنوم بگو بابا خودت بگو سر بازار میروم بابا خودت بگو که گرفتار میشوم بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنند بابا بگو بدون علمدار میشوم