از اول هرکجا که حرفی از مادرترین بوده همیشه بعدِ اسمِ فاطمه، اُمُالبَنین بوده کنیزی کرد زینب را، مقامش رفت بالاتر اگر اُمُالبَنین، اُمُالبَنین شد اینچنین بوده خودش را روزِ اول پایِ زینب رویِ خاک انداخت کسی که پیشِ اقوامِ خودش، بالانشین بوده ادب را شیر کرد و نوشِ جانِ بچههایش کرد که بیشک همسرِ شیرِ خدا، شیرآفرین بوده برایِ بچههایِ فاطمه، مادر شدن کم نیست فقط او لایقِ این مرتبت رویِ زمین بوده یا اُمُالبَنین، یا اُمُالبَنین ... اگر او را بخواهم در عناوینی بگنجانم علی تاجِ ولایت بود و این بانو نگین بوده اگر نانی به سائل داده، گفته یادشان باشد که نانِ سُفرهاش، نانِ امیرالمؤمنین بوده هزار عباس اگر میداشت، تقدیمِ علی میکرد نخوان اُمُالبَنین او را که اُمُالعارِفین بوده از این که عالمی حاجت گرفت از دستِ پر مهرش یقین دارم خودش دستِ خدا در آستین بوده شبیهِ کربلاییها بخواه اول از او حاجت چرا که پیش از عباسش، به فکرِ زائرین بوده امامِ دین در عاشورا به عباسش پناه آورد از این منظر ببینی زیرِ دِینش رکن دین بوده علمدارش زمین افتاد، اگرچه روزِ عاشورا علمدارِ بساطِ روضه بعد از اربعین بوده به داغِ شیرخواره گریه کرده، نه به شیرانش فداکاری ببین، انگار اُمِ بیبَنین بوده به سینه میزد و میگفت: ای تنهایِ بیمادر تمامِ فکر و ذکرش لحظهیِ هَل مِن مُعین بوده نبایستی برایش از حسین اینگونه میگفتند که ساعاتی به زیرِ زانویِ شمرِ لعین بوده نمیزد اینقدر لطمه، اگر با او نمیگفتند که یک نیزه به پایش خورد وقتی رویِ زین بوده سؤالی کرد که با سرها چه کردند بعد از ذبح بشیر آهسته گفت: اُمُالبَنین در خورجین بوده همان بهتر نبود آنجا، ببیند دخترانش را میانِ مجلسی که حرمله بالانشین بوده کسی نشنیده از او که بگوید وای عباسم ولی سردردهایش از عمودِ آهنین بوده