ازل روضهات بود، ابد روضهات هست تو آن سایهی تا ابد مستدامی مرا از خیابان به هیئت کشیدی پس آیینه پیداست در خِشت خامی کلاغِ سیاهم، ولی رو به شاهم مبادا نشینم به هر پشتِ بامی نه تنها گدایان که هستند حتّی اثاثیهی روضهات هم گرامی پی روضه گشتم همه کوچهها را تو هم سمت نوکر بیا چند گامی نگاهم به کهنه حصیر دِه افتاد بمیرم عجب روضهی بیکلامی ای نام تو بهترین سرآغاز از نِی نظری به ما بینداز ای یاد تو مونسِ روانم دلواپسِ حالِ دخترانم کار من و بچّهها تمام است دروازهی کوفه ازدحام است کاری بکن ای غیورِ کامل ماندیم میان این اراذل این شهر علیست یا یزید است؟ مردم تنِشان لباس عید است * * * * با خطبههایم غوغا نمایم مانند حیدر لحنِ صدایم شد خطبهام چون ذوالفقار، (ای حسین جان)٣ بر خواهرت کن افتخار، (ای حسین جان)٣ * با این سخن شد توحیدم امضا وَ ما رَأَیتُ اِلّا جمیلا من حیدرم بِین حجاب، (ای حسین جان)٣ در کوفه کردم انقلاب، (ای حسین جان)٣