آیینه دار زینب و زهرا رقیه
1937
4
- ذاکر: سید محمد جوادی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: شب سوم محرم
- سال: 1403
آیینهدار زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیةالحورا رقیه
خورشید در منضومهی عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه
جا داشت روی شانهی کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانهی سقا رقیه
آرامتر از هر زمانی بود اصغر
میخواند تا بالاسرش لالا رقیه
این طفل بی آزار را آزار دادند
زجر بدی را دید در دنیا رقیه
مقتل که میخواندم شبی با خویش گفتم
پیدا نمیشد کاش در صحرا رقیه
وقتی که پیدا شد خمیده راه میرفت
شد پیرتر از زینب کبری رقیه
****
خُرده نگیر نامرتبه موی من
سیلی زدن اگه کبوده روی من
خورده لگد تیر میکشه پهلوی من
چی مونده از طفلت جز یه جونِ بر لب
کجا بودی زجر اومد سراغم اونشب
کبود منو تحویل داد به عمه زینب
بابا ببخش دستم دیگه نا نداره
خاکستر از میون موهات درآره
شبهای من شد عاقبت بی ستاره
بگو بابا پس کوشَن کجان داداشام
دلم گرفته امشب عمومو میخوام
رقیه از نامردا شنیده دشنام
مثل منی، از صبح تا غروب زدنت
ای خوب من چرا تو رو خوب زدنت
فرق تو با من اینه با چوب زدنت
چطوری زد دندونی برات نمونده
چطوری زد چیزی از لبات نمونده
چطوری زد خون تو چشات...
کوچکترین انسیةالحورا رقیه
خورشید در منضومهی عشق حسینی
صد سال نوری راه دارد تا رقیه
جا داشت روی شانهی کعبه اباالفضل
جا داشت روی شانهی سقا رقیه
آرامتر از هر زمانی بود اصغر
میخواند تا بالاسرش لالا رقیه
این طفل بی آزار را آزار دادند
زجر بدی را دید در دنیا رقیه
مقتل که میخواندم شبی با خویش گفتم
پیدا نمیشد کاش در صحرا رقیه
وقتی که پیدا شد خمیده راه میرفت
شد پیرتر از زینب کبری رقیه
****
خُرده نگیر نامرتبه موی من
سیلی زدن اگه کبوده روی من
خورده لگد تیر میکشه پهلوی من
چی مونده از طفلت جز یه جونِ بر لب
کجا بودی زجر اومد سراغم اونشب
کبود منو تحویل داد به عمه زینب
بابا ببخش دستم دیگه نا نداره
خاکستر از میون موهات درآره
شبهای من شد عاقبت بی ستاره
بگو بابا پس کوشَن کجان داداشام
دلم گرفته امشب عمومو میخوام
رقیه از نامردا شنیده دشنام
مثل منی، از صبح تا غروب زدنت
ای خوب من چرا تو رو خوب زدنت
فرق تو با من اینه با چوب زدنت
چطوری زد دندونی برات نمونده
چطوری زد چیزی از لبات نمونده
چطوری زد خون تو چشات...
نظرات
نظری وجود ندارد !