پشت درب خانهات بر خاک صورت میکشم تا که تحویلم بگیری از تو منت میکشم بندگان مخلصت آمادهی مهمانیاند من آنقدر خالیست دستانم خجالت میکشم غفلتم باعث شد از چشمت بیافتم با گناه هرچه خاری میکشم از دست غفلت میکشم کور خوانده نفس اماره دلم دست علیست هرچهام باشم مگر دست از ولایت میکشم با ولای مرتضی آقای عالم میشوم بی علی یک لحظهام باشم حقارت میکشم دور ماندم از وطن از صحن ایوان نجف یاد انگور ضریش آهِ حسرت میکشم تا که چشمم تر شود یاد لب خشک حسین جای سرمه بر دو چشمم خاک تربت میکشم دور از هیئت شدن یعنی نفس تنگیِ من زیر این پرچم نفس آرام و راحت میکشم یک توسل بر رقیه حاجتم را میدهد بی خودی گاهی پیِ حاجت ریاضت میکشم *** دیدهای بابا مرا همراه عمههای خود در سنین کودکی درد اسارت میکشم بابا چند روزی میشود چیزی نگفتم با کسی من خجالت از سخن گفتن به لُکنت میکشم چند جای استخوانهای نحیفم لِه شده هر تکانی میخورد جسمم مشقت میکشم بیتاب و شعلهورم اصلا خبر داری از دوریات در به درم اصلا خبر داری