
یه خونهی پر از عشق / یه زندگی ساده من و تو و بچهها / بودیم یه خونواده هستی من تو بودی / ای همسر جوونم نامردای مدینه / آتیش زدن به خونهم چش نداشتن ببینن با هم خوشیم داری میری با رفتنت میکُشیم این روزا داری خیلی درد میکشی هر نفس داری آه سرد میکشی ۲ بمون // حتی با این قد کمون بمون // به هم نریزه خونهمون ۲ برا ورود توو خونهم / مَلَک اجازه میخواست یکی نگفت پشت در / اونی که مونده زهراست نمیگذرم از اون که / خوشیمونو به هم زد از اون که بی اجازه / توو خونهمون قدم زد بین دیوار و در گلاب کردنت ذره ذره توو شعله آب کردنت میخ در هم برا تو خون گریه کرد واسه داغ تو آسمون گریه کرد ۲ بمون // عجل وفاتی رو نخون بمون // به هم نریزه خونهمون اشعار بیپلاک