گفتم الهی دستگیری شد نصیبم لطف وعطای بینظیری شد نصیبم آمادهی توبیخ بودم جای توبیخ از جانبش خیرِ کثیری شد نصیبم او جابر العظم الکسیر است و از این رو با بال زخمی اوج گیری شد نصیبم پیش خدا از هر گزندی در امانم دور از خدا تنها حقیری شد نصیبم دنبال جوشن بودم از لطف زهرا با پنجتن جوشن کبیری شد نصیبم حُبّ علی مست نجف کرده دلم را از برکتش روح غدیری شد نصیبم امشب دلم هوای مِیخانه کرده ساقی سوز شراب نابت دیوانه کرده ساقی مِی را نخورده مستم پیمانه را شکستم اما جامی دگر برایم پیمانه کرده ساقی فخرم شده این مرتبه عبدالحسینم الحق عجب نعم الامیری شد نصیبم تشنه شدم وقت غروب و رزق گریه برجسم مانده بر حصیری شد نصیبم یاد رقیه کردم و از برکت او سرمایههای چشمگیری شد نصیبم وقتی مرا با تازیانه قاتلت زد افتادنِ دندان شیری شد نصیبم