پرستوی من که خسته شدی

پرستوی من که خسته شدی

[ سید امیر حسینی ]
(پرستوی من که خسته شدی 
تو خونه‌ی من پر شکسته شدی)۲
به کنج قفس با رشته‌ی غم‌ها چه بسته شدی
نفس زدنت، میگه که رسیده زمان سفر

(شکستن من، فدای چشات 
نشد وا کنم، من طنابو برات)۲
ولی بخدا، خودم رو کشیدم رو جای پاهات 
اگرچه کمم، فدای تو میشم زمان خطر

فرشته‌ی من، بهشت منی
گل سبده سرنوشت منی
نه همسر من، که آب و گله در سرشت منی 
امانت من، کبودی رو صورتت منو کشت
 
(شرمنده‌ام که خانه امنی نداشتم)

فرشته نگو، که پر پرتم
یه کلبه ویران برابرتم 
دارم میپرم یه امروز و مهمون دخترتم
با خون خودم نوشتم علی با یه خط درشت
 
تحمل و غم، رو سیاه توئن 
یلای جهان، در پناه توئن
نرو بخدا، گلا همشون چشم به راه توئن
حالا که میری، جواب باباتو بگو چی بدم

سپردمتون به دست خدا 
می‌بینمتون تو خاطره‌ها 
زمونه نخواست که گل کنه شادی تو خونه‌ی ما 
ولایت من، بخند و بگو راضی هستی ازم

ببین می‌توانی بمانی بمان
(عزیزم، تو خیلی جوانی بمان)۲

نظرات