
نیزه میرفت و برمیگشت چشماش باز و بسته میشد هرکس تو مقتل اومد اونقدر میزد خسته میشد زود راحتش کنید رو تنش پا نذارید کمتر اذیتش کنید پیراهنش رو نه میدونید کیه میخواید هتک حرمتش کنید ای نامسلمونا باید اول بکشید بعداً غارتش کنید (یا مظلوم۴)۳ نیزه میرفت و برمیگشت چشماش باز و بسته میشد هرکس تو مَقتل اومد اونقدر میزد خسته میشد خنجر نمیبُره هیچکسی قربونی رو تشنه سر نمیبُره هی ضربه میزنه هیچ کسی اینجوری سر از پیکر نمیبُره انصافتون کجاست هیچکی انگشتو واسه انگشتر نمیبُره لبهاش مثل چوب خشکه،تشنهست دائم از حال میره خواهر روی تل ایستاده مادر توی گودال میره آتیش به ما نزن، اینقدر پنجه روی خاک کربلا نزن رو سینه اومدن، زیر دست و پاهاشون انقدر دست و پا نزن دق میکنم حسین، دست و پا هم میزنی زهرا رو صدا نزن عریان روی خاک افتادی، زهرا چادر روت میندازه مَرهم رو زخمات میذارن امّا با نعلای تازه ای شاه کم سپاه پناه عالمین زینب مونده بی پناه از روی نی ببین که دارن حرومیا میرن سمت خیمهها ریّان بن شبیب جدّمونو غریب گیر آوردن ریّان بن شبیب آبو واسه حبیب دیر آوردن تو شیب گودال سرازیر شد، حسین پیر شد آه، حسین به خاک گفتم اگر شد تنت بپوشاند خدانکرده نبیند کسی تو را عریان سپردمت به خدا و به ریگهای بیابان سپردیام به که رفتی به دلقکان به کنیزان سپردیام به دو صد چشم....