نگاهتو نبند

نگاهتو نبند

[ مسعود پیرایش ]
نگاهتو نبند 
بلند شو و به شمر بگو به خواهرم نخند
نذار رو خواهرت غریبه دست کنه بلند
موی سر رقیه‌تو از سر کینه کَند

بمیره واسه تو 
ماهارو می‌زنن که پرت کنن حواستو 
چی‌کار کنم دوباره پس بِدن لباستو 
اینا فقط می‌خوان ببینن التماستو 

نوبتی برای کشتنت میان 
هر کدوم یه تیکه سوغاتی از تنت می‌خوان
ولی دست روزگار 
لبتو کنار گذاشته واسه چوب خیزران

به قصد جنگ می‌زدنت 
با چوب و سنگ می‌زدنت 
حتی با مشت می‌زدنت 
به قصد کشت می‌زدنت 

خنجرشو کشید
تا دید حسین بی‌حاله از تشنگیِ شدید
یه پیرمرد صدا می‌زد بهش اَمون ندید 
شمر با پا رو سینه‌ی حسینِ من پرید 

خنجرش رو کشید
ندای یا بُنَیَّ مادرشو شنید
بمیره خواهرت که خیلی دیر بهت رسید
رگ‌های گردنت رو شمر یکی‌یکی بُرید

شمر راحتش بذار 
کارتو کردی دیگه از رو تنش برو کنار 
بی‌حیایی کافیه
مادرش کنارشه، صداتو هِی بالا نیار 

سهم حسین شهادت و سهم منم اسارته 
شمر با خنده میگه: تازه زمان غارته 
تو قلباشون حسادت و کارِ همه جسارته 
توی میدون دعوا سرِ لباس پاره‌ته

نظرات