(میان همهمهها گم شده صدای کسی)۲ به روی پیرهنی مانده ردپای کسی یکی نشسته و انگشت را نمیگویم به قصد بردن انگشتری برای... حرامزادهی شامی نماز میخواند برای مردم شامی با عبای حسین حسین، حسین، حسین **** غروب روضه خوندن نیزهها واسهی تو خوب روضه خوندن سُیوف روضه خوندن مداحها از روی لُهوف روضه خوندن وحوش گریه کردن دریاها با جوش و خروش گریه کردن **** با پا به روی خار مغیلان دویدهاند این جمع آهوان پریشان چه دیدهاند بیدست هم برادر زینب بپاخیز غارتگران به خیمهی زنها رسیدهاند حسین، حسین، حسین غرورم له شده مثل بدنت همه چیو بردن حتی پیرهنت سرمو شکستن مثل سر تو همونطوری که تو رو زدنت **** چوب محمل و سر من چوب نیزه و سر تو از تو قتلگاه میرسه نالههای مادر تو آتیش خیمهها از معجرم گذشت از حال من نپرس آب از سرم گذشت **** منکه از آغاز عمر بی تو نکردم سفر خیز و ببین یا اخا... **** چون راه چاره نیست میروم و میگذارمت حسین...