من عاشقی هجران کشیده دل غمینم عمریست میخواهم گل از رویت بچینم امروز اما در توانم نیست آقا خون گریههایت را نمیخواهم ببینم روی مزارم حک شود از کشتگان خون گریهی آن چشمهای نازنینم یک عمر در خون خدا خون گریه کردیم **** آیا برای نجمهها و امِّ لیلا یا ساعتی که شد عمویت ارباً اربا یا گوشواره گاهواره شیرخواره یا ماجرای دست و چشم و فرق سقا آیا برای چندمین تیر سه شعبه خون گریه کردی در زیارتنامه آقا از ابتدا در آن زیارت تا نهایت جان دو عالم سوخت با خون گریههایت تاریخ باید دم به دم خون گریه میکرد عالم از این ظلم و ستم خون گریه میکرد در این بلا آری علی اکبر اگر بود میسوخت از این درد و غم خون گریه میکرد آری نه تنها فاطمه بالای مقتل در علقمه عباس هم خون گریه میکرد شد بارها گرچه به جد من جسارت وای از سر بی معجر و وای از اسارت عمریست در دام بلای او اسیرم زینب اسیری رفت و من باید بمیرم میمیرم از هنگامهی الشمر جالس زنده شوم تا انتقامم را بگیرم