من سکینه دخت شاه کربلایم

من سکینه دخت شاه کربلایم

[ امیرعباسی ]
من سکینه دخت شاه کربلایم 
همنشین محنت و رنج و بلایم 

وامصیبت وامصیبت وامصیبت... 
*** 

همسفر با کاروانِ اشک و دردم 
عمری از داغ شهیدان گریه کردم 

وامصیبت وامصیبت وامصیبت... 
*** 

کِی رود از یاد من آن روز پر غم 
قامت ما شد ز بار غصه ها خم 

وامصیبت وامصیبت وامصیبت... 
*** 

آتش جان شعله های سوز و آه است 
قاتل من روضه های قتلگاه است 

وامصیبت وامصیبت وامصیبت... 
*** 

یاد آن روزی که شد آن نورِ دیده 
کامِ عطشان بین مقتل سر بریده 

وامصیبت وامصیبت وامصیبت... 
*** 

یاد آن روزی که از جان ناله ها زد 
پیش عمّه بین گودال دست و پا زد 

وامصیبت وامصیبت وامصیبت... 
*** 

بر لبم جز ذکر یا زهرا نیامد 
ذولجناح آمد ولی بابا نیامد 

وامصیبت وامصیبت وامصیبت... 
***

نظرات