مقتل لبالب از تیر و نیزه

مقتل لبالب از تیر و نیزه

[ حمید دادوندی ]
مقتل لبالب، از تیر و نیزه
جسمت رو پوشونده شمشیر و نیزه

کی حرمتت رو، اینجور شکسته
دیدم خودم روی سینه‌ت نشسته

بی‌هوا برید
از جلو نشد بِبُرّه از قفا برید
دست‌و‌پا زدی و پیش بچه‌ها برید

تویی مظلوم، لب عطشان
بدن زخمی، تن عریان

حسین ای جان...

**
تو اون شلوغی، حال تو بد شد
دیدم تنت زیر پاها لگد شد

سادات ببخشن، این روضه بازه
مرکب آوردن با نعل‌های تازه

کشتنت حسین
پر تیر و نیزه شد تنت حسین
تو رو روی نیزه‌ها بردنت حسین

تویی مظلوم، لب عطشان
بدن زخمی، تن عریان

حسین ای جان...

نظرات