ماه ذی القعده ما را فکر سفر انداخته

ماه ذی القعده ما را فکر سفر انداخته

[ حامد خمسه ]
ماه ذی القعده ما را فکر سفر انداخته
شک ندارم در دلم آقا نظر انداخته

در سرم شور غلامی را پدر انداخته
مادرم حلقه به گوش من اگر انداخته

چون مرا از کودکی نذر غریب طوس کرد
از همان اول دلم را با رضا مانوس کرد

خواب دوری از شما خوابی بجز کابوس نیست
یک نفر را هم ندیدم با شما مانوس نیست

مکه‌ی مستضعفان جایی به غیر از طوس نیست
تا کبوتر هست اینجا حرفی از طاووس نیست

مشکلم حل می‌شود تا نذر گندم می‌کنم
گاه‌گاهی قبله را در صحن‌ها گم می‌کنم

صبح‌ها نقاره‌ی تو بانگ یا هو میزند
حاتم طایی در این دربار زانو میزند

خوشبحال زائری که بر شما رو میزند
چشم خیسش طعنه بر چشمان آهو میزند

صید من صیاد تو، اصلاً نیاز دام نیست
غیر تو با هر کسی باشم دلم آرام نیست

هر سری که فرصتی می‌خواستم دادی رضا
ارزش بی‌منتی می‌خواستم دادی رضا

من غذای حضرتی می‌خواستم دادی رضا
ای نمک پرور نمکگیر نمکدان توام
****
باز هم احرام بستم راهی مشهد شدم
راهی شهری که پیغمبر از آن دم زد شدم

با قطار از شهر نیشابور وقتی رد شدم
با خودم گفتم اگر خیره به آن گنبد شدم

ذکر تسبیحات خود را یا رفیقش می‌کنم
کاشی دل را مبدل به عقیقش می‌کنم

خواب دوری از شما خوابی بجز کابوس نیست
یک نفر را هم ندیدم با شما مانوس نیست

مکه‌ی مستضعفان جایی به غیر از طوس نیست
مشکلم حل می‌شود تا نذر گندم می‌کنم

نظرات