غروب کربلا شدو جور و ستم روا شد و ساعت سه تو قتلگاه قیامتی به پا شد و بعد تموم شهدا نوبت شاه ما شد و مصیبت و بلا شد و تمامی سپاه کفر دوباره همصدا شد و خدا خدای نیزه و خنجر و دشنهها شد و برای نیزه دارها حرمله رهنما شد و سنگ روانهی سرِ عزیز مصطفی شد و دست به موی سر رسید شمر چه بیحیا شده دید ولی نمیبُرد ز روی سینه پا شده به خون پاک حنجرش محاسنش حنا شد و و پیش روی خواهرش سرش به نیزهها شد و وای حسین، ای وای حسین....