غروب کربلا شد و

غروب کربلا شد و

[ مهدی رسولی ]
غروب کربلا شدو
جور و ستم روا شد و 
ساعت سه تو قتلگاه
قیامتی به پا شد و

بعد تموم شهدا
نوبت شاه ما شد و
مصیبت و بلا شد و

تمامی سپاه کفر
دوباره هم‌صدا شد و
خدا خدای نیزه و 
خنجر و دشنه‌ها شد و

برای نیزه دارها 
حرمله رهنما شد و
سنگ روانه‌ی سرِ 
عزیز مصطفی شد و

دست به موی سر رسید
شمر چه بی‌حیا شده
دید ولی نمی‌بُرد
ز روی سینه پا شده

به خون پاک حنجرش 
محاسنش حنا شد و 
و پیش روی خواهرش 
سرش به نیزه‌ها شد و 


وای حسین، ای وای حسین....

نظرات