عمه جان من که حرف بد نزدم

عمه جان من که حرف بد نزدم

[ کربلایی میثم تربتی ]
عمه جان من که حرفِ بد نزدم
حرفِ زشتی به هیچ اَحد نزدم

من که جَدم علی به وقت نماز
داد انگشتری به اهلِ نیاز

مادرم فاطمه سه لیل و نهار
نانِ افطار خویش کرد ایثار

من خودم گوشواره می‌دادم
دُر به آن نابه‌کار می‌دادم

بَر مشامم می‌رسد هر لحظه بویِ کربلا
بَر دلم ترسم بماند آرزویِ کربلا

تشنه‌ی آبِ فراتم ای عجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبرِ شهید کربلا

نظرات