صبح خلقت که حق آورد قلم مویش را

صبح خلقت که حق آورد قلم مویش را

[ مهدی اکبری ]
صبح خلقت که حق آورد قلم مویش را
خواست تا خلق کند سرو نبی خویش را
اول کار کشید آن رخ نیکویش را، چشم آهویش را 

عرشیان محو تماشا همه گفتند خدایا
چه بوَد این مَه شیرین و دل آرا
و خدا گفت به آن‌ها قبله‌گاه ملکوت است
علی‌اکبر لیلا

چه حلاوتی چه ملاحتی
 چه رخ ماه منیری 
چه قیامتی چه شباهتی چه اصالتی  
و کشید احمد ثانی چه عبارتی

(علی علی علی علی اکبرِ لیلا)

چون کشید آن قمر چهره‌ی تابانش را
از پس پرده برآورد غزل دانش را
با غزل خلق نمود آن لب خندانش را
موی رقصانش را

حوریان غرق تمنا همه گفتند الها
که بوَد این شَه دردانه که برده دل ما را
و خدا گفت به آن‌ها نور حی لا یموت است 
علی اکبر لیلا

چه شرافتی چه کرامتی
اهل دوزخ برهاند به شفاعتی
چه بشارتی چه فضیلتی
آتش آرام نماید به عنایتی

(علی علی علی علی اکبر لیلا)

ماه آمد که ببیند رخ زیبایش را
تا که سرمه ببرَد خاک کف پایش را
سرو آمد که ببیند قد و بالایش را
قد رعنایش

عرشیان واله و شیدا
همه گفتند که شاها
که بوَد این گل خوشبوی مصفا
و خدا گفت به آن‌ها 
نور شمس جبروت است علی اکبر لیلا

چه زیارتی چه سعادتی
عرشیان جمله اسیرش چه اسارتی
چه ولادتی چه قداستی 
هدیه دادست خدا بَه چه سخاوتی

نظرات