شکستم درست، پیر شدم قبول

شکستم درست، پیر شدم قبول

[ محمد امینی ]
شکستم درست، پیر شدم قبول
امّا من به هیچ‌ کسی نگفتما
اینا رو فقط تو می‌دونی بابا

خمیدم درست، بریدم قبول
از غمام به عمّه چیزی نگیا
بابا از رو نیزه جایی نریا 

همین مونده بود زنی از ماها اسارت بره 
همین مونده تو شام روسریم به غارت بره

همین مونده بود که ناموستو همه هو کنن
همین مونده بود تو بازار بیان ما رو دور کنن

(یا اَبَتا، مَنِ الّذی اَیتَمَنی)...
****
خسته‌ام درست، زحمتم قبول
امّا گریه‌‌م برا عمّه جونمه
نگران لکنت زبونمه 

کبودم درست، نحیفم قبول
بابا اینا تقصیرِ زجره همه‌‌ش
من خیلی خیلی می‌ترسم ازش

همین مونده بود که زجر از موهام بلندم کنه
همین مونده بود سنان با طنابی بلندم کنه

همین مونده بود که عمّه‌‌م با شمر بشه روبه‌رو 
همین مونده بود بخنده به ما یه بی‌چشم و رو

(یا اَبَتا، مَنِ الّذی اَیتَمَنی)...

نظرات