(شب چهارم) دعای ابوحمزه ثمالی از (وَعُدَّتي في شِدَّتي...)

(شب چهارم) دعای ابوحمزه ثمالی از (وَعُدَّتي في شِدَّتي...)

[ حاج منصور ارضی ]
مانده‌ام با تو و این‌گونه گرفتار شدن
رشته رشته شده‌ای مثل عبای تنِ من

آیه‌ها چیده شد افسوس که کوثر نشده
نه هنوز این تن پاره علی‌اکبر نشده

زخم‌های تنت از موی سرت بیشتر است
بردن پیکر تو کار هزاران نفر است

***

کم کم پدر بار سفر را جمع می‌کرد
از خاک صحرا بال و پر را جمع می‌کرد

اولادنا اکبادنا بابا به زحمت
از بین جمعیت جگر را جمع می‌کرد

هم مصطفی هم مجتبی هم مرتضی بود
یعنی حسین چندین نفر را جمع می‌کرد

دیگر پدر بعد از پسر عمری ندارد
حالا یکی باید پدر را جمع می‌کرد

زینب رسید و مانع مرگ پدر شد
زینب حسین محتضر را جمع می‌کرد

نظرات