(شب پنجم) دعای ابوحمزه ثمالی از (وَاخْتِمْ لي بِخَير...)

(شب پنجم) دعای ابوحمزه ثمالی از (وَاخْتِمْ لي بِخَير...)

[ حاج منصور ارضی ]
هرچه کرده‌ام سینه‌ام نگذاشت جان فاطمه
چند باری بچه‌هایم را بغل کن یا علی

بعد از این مسجد برو راحت برو راحت بیا
یک سر سوزن اگر کم شد زِ مویت وایِ من

پیرهن را بافتم یعنی به‌ دردش می‌خورد
خجالت می‌کشد این زینب کبرای من

***

آب می‌خواست ولی نیزه به خوردش دادند
من خودم شاهدم اسب از بدنش رد کردند

از سراپای تنش کسب درآمد کردند
با سر نیزه نشین وارد شهرش کردند
***
با نفَس نفَس زدنم پشت در آمدم
آتش به صورتم به زمین با سر آمدم

چادر سرم نبود بارم به شیشه بود
آتش گرفته من جای حیدر آمدم

محکم به صورتم در آتش گرفته خورد
یاد پدر نمودم و چشم تَر آمدم

نظرات