وقتِ عبور حس خطر داشتن بد است در ازدحام دردِ کمر داشتن بد است یکجور میزنند مرا پای نیزهات انگار بین شام پدر داشتن بد است وقتی زنان شهر به من حمله میکنند باور کن ای پدر گلِ سر داشتن بد است بابا برای ما که بزرگِ مدینهایم با یک لباس پاره گذر داشتن بد است *** خراش صورت دختر به چشم میآید شبیه کاسهی تزئینی تَرَک خورده فغان از این لب بالایی وَرم کرده امان از این لب پائینی ترک خورده نفَس کشیدنم از هر دو راه دشوار است دهانِ غرق به خون و بینی ترک خورده