شُکرِ خدا که دورهی هجران سر آمده مولا کجاست بنده به این محضر آمده چه سفرهای خدا روی ما باز کرده است جایی نشستهایم که پیغمبر آمده در باز بود در نزَده آمدم خدا أَمَّن یُجیب نیمه شبِ مُضطر آمده آن بندهای که سر به هوا بود را نبین این بنده را بببین که چنین با سر آمده بشکن مرا دوباره دلم را زِ نو بساز لطفاً ببخش حال که اشکم در آمده گریه بهشت ماست زِ ما گریه را مگیر آخر بگو چه چیزی از این بهتر آمده درمان ما شکسته دِلان با رقیه است چادر تکانده دارو و درمان در آمده این سی شبِ مرا بده دستِ ابوتراب هر وقت کار سخت شده حیدر آمده ما عاقبت بخیرِ وِلای علی شدیم خورشیدِ ما زِ گوشهی ایوان برآمده افطارِ ما زِ نانِ علی رنگ و بو گرفت نان پخته و شبانه به پشت در آمده ماهِ خدا زیارت کربُبَلا خوش است خوشبخت آنکه در حرَم دلبر آمده این ماه قدر دارد و این قدر فاطمه است آن فاطمه که زیر عبا محور آمده یا رب کجا رواست که ناراحتش کنند وقتی کرامتش به صف محشر آمده یک سو به دستِ خود همه هیزم گرفتهاند یک سو بهجای شیر خدا کوثر آمده محکم لَگد زدند به در و پهلویش شکست فضّه ببین چهها به سرِ مادر آمده این شعلههای در به خیامِ پسر گرفت وقتی که میخ در بهنظر خنجر آمده *** زهرا نبود آنکه بیُفتد به پشتِ در سیلی به صورت زنِ من بیخبر زدند مردی که هیچ ضربهای از پشتِ سر نزد زهراش را جماعتی از پشتِ سر زدند مویش سفید شد حسنم بینِ کوچهها زهرام را مقابل چشم پسر زدند