سلام اگه دلت نمیگیره نگام نکن نگاهی بابا به زخم پاهام نکن از این و اون سیلی خوردم من هر قدم گوشام نمیشنوه اینقد صدام نکن مو داشتم، منم النگو داشتم برای داداش اصغرم چقد آرزو داشتم میبارم، شبا تا صبح بیدارم همش خجالت کشیدم، از این لباس پارم نامهربونا با هم میزدنم، زخمه روی بدنم خیلی زجر بدش میاد، از این بابا گفتنم بیابونا رو داد زدم کجایی بابا بابا بابا بابایی یهجوری رفتار کردن با دخترا یه جای سالم نمونده تو پیکرا نشسته خاکِ پنجهی زنای شام رو تکتک صورتا و رو معجرا خوابم کرد، راهیِ بازارم کرد خواب تو رو میدیدم، با سیلی بیدارم کرد آشفتم، تو هر قدم میافتم سنان میزد تو گوشم، تا اسمتو میگفتم از شاخه برگای آرزومو چید، اشک چشممو ندید دیشب خولی تا سحر، خیلی موهامو کشید بیا با هم گریه کنیم دوتایی بابا بابا بابا بابایی موهات مثل نمک رو زخم تازمه خیمهی سوختمون چادر نمازمه به موقع اومدی پیشم بابا حسین حالا که وقت تشییع جنازمه زجر دیدم، از این و اون رنجیدم گم شده بودم بابا، نگو چقد ترسیدم سر حتی، شکسته بیشتر حتی رحمی نکردن بابا، به موی دختر حتی اشکامو دیدن این خرابهها، واسه من عذابهها اینکه رأس پدرم، تو ظرف شرابهها مَن الّذی أیتمنی بابایی بابا بابا بابا بابایی