ذکر لبهای همه تو این شبا اَمَّن یُجیبه داره مهمونش میاد زمین تف چشمش به راهه از حالا یه مادری دلش میون قتلگاهه تماشا کن هیبت حضرت علمدارو ببین خروش موج دریا رو ملائکه نوا گرفتن تماشا کن قافلهی حسینِ زهرا رو دور و برِ زینب کبری رو تمام مَحرما گرفتن میگه زینب پریشانم کجاست اینجا حسین جانم دخترای فاطمه از ناقهها پیاده میشن دیگه دارن واسهی کرب و بلا آماده میشن اونکه خاطرهش برای هممون خیلی عزیزه میگه که اینجا قراره خون ما زمین بریزه همینجاست که غنچهی شش ماهه میشه پر پر تو بغل باباش علی اصغر قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره جوری لالایی بخونم حرملهم گریهش بگیره تلاش کردم حسین ازت بشنوه بابایی بازی دست نیزهدارایی زینبم توی همین گودالی که داری میبینی چند روز دیگه کنار تنِ بی سرم میشینی نیزهها رو یکی یکی از تنم بیرون میاری جای زهرا رو رگای گردنم بوسه میذاری تو این گودال مادرو میبینی میره از حال وقتی که میشه پیکرم پامال از آسمونا خون میباره رو قطعههای پیکرم زینب میریزه اشک دخترم زینب آخه دیگه بابا نداره تویی خواهر دل و جانم هوادارارِ یتیمانم عالم و بیقرار کنم بچههاتو چی کار کنم خودم پناه عالمم کدوم طرف فرار کنم کو اباالفضل که بیاد دردم درمون بکنه بره از خیمهی من خولی و بیرون بکنه از این معرکه دست بکش نکش منو نفس بکش پاشو یه داد غیرتی سر شمر و شبث بکش خواهرت به نفس نفس افتاد خیمت دست شمر و شبث افتاد وای وای زینب...
عالی