دل شوریده نه از شور و شراب آمده است دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست سرو بالای بلندش چه خرامان میرفت نه صنوبر که دو عالم به نظر آمده پست علم برازندهی عباسه، علقمه شرمندهی عباسه امبنین اسیر چشما و نجابت خندهی عباسه یه عالمی مستِ ابالفضله امید هر خسته ابالفضله من نمیگم ارمنیها میگن شفا توی دستِ ابالفضله (ساقیِ تشنه لب ابوفاضل) ساقی بادهی توحید و معارف عباس شاهد بزم ازل شمع شبستان الست در ره شاه شهیدان ز سر و دست گذشت نیست شد از خود و زد پا به سر هر چه که هست چه یوسفی چه ماه تابانی، برادر شاه شهیدانی فقط یکی از اون فداییها، شهید قاسم سلیمانی علم توی دست علمداره، لرزه توی لشگر کفاره تو شیر حیدری، آره باید اماننامه رو کنی پاره (ساقی تشنه لب ابوفاضل)