داره صدا میاد از دل لشکر بر لب سقّا اَنَا ابنُ الحیدر تا جلو میره یک قدم عباس صد قدم از اون دور میشه لشکر هَل مِن مبارز، من اباالفضلم قاریِ قرآنه، ساقیِ سلطانه میکِشه شمشیرو، رجزش طوفانه به حرم حساسه، روی دشمن وایسه پِیِ کارتون بِرید این آقام عباسه همه به حالش غبطه میخوردن به زیر تیغ سقّا میمردن شیوهی جنگش نِمونه بوده یه دونه میزد صدتا میمردن مَطلعش تکبیره، شیرِ بیزنجیره یقهی اولاد عمرو میگیره میزنه بر دشمن ضربهی احساسی انتقام میگیره سیلیِ زهرا رو