خدا به طلعتتان مهر پادشاهی زد

خدا به طلعتتان مهر پادشاهی زد

[ محمدحسین پویانفر ]
خدا به طلعتتان مهر پادشاهی زد 
به سینه‌ی احدی دست رد نخواهی زد

در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمام زندگی‌ات را سه بار بخشیدی

گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی
عزیز فاطمه، از بس که دست و دلبازی

به لطف خندیتان شام غم سحر گردد
نشد که سائلتان ناامید برگردد

خدا به شهد لبت مزه‌ی رطب داده
کریم آل محمد تورا لقب داده

به حج خانه‌ی دلبر، چه ساده می‌رفتی 
همه سواره ولی تو پیاده می‌رفتی

شما ز بس که کریم و گره گشا بودی 
دل کویر به فکر پیاده‌ها بودی

(امام رفعت دوران بی‌مرامی‌ها
نشسته‌ای سر یک سفره با جزامی‌ها)۲

خیال کن که منم یک جزامی‌ام آقا
نیازمند نگاه و سلامی‌ام آقا

آقا چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی
سلام داده جواب سلام نشنیدی

امام برهه‌ی تصویرهای بسیاری 
به وقت رفتن مسجد زره به تن داری

کریم شهر مدینه غریب افتاده‌ام 
به جان مادرت آقا، برس به فریادم

خودت غریبی و با دردم آشنا هستی 
رفیق واقعی روزهای بی‌دستی

بگیر دست مرا، دست بسته‌ام آقا 
ضرر زدن به خودم، ورشکسته‌ام آقا

دل از حساب قنوت تو سود می‌گیرد 
دعای دست رحیمت چه زود می‌گیرد

برای مدح تو گویم شعر احساسی
به واژه‌های در و میخ و کوچه حساسی

چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه 
بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه

چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد 
کدام حادثه این گونه زود پیرت کرد 

چگونه این همه غم در دل شما جا شد 
بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد 

گرفت راهِ زنی را به کوچه راه زنی 
در آن محله که بسیار رهگذر دارد
 
بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد

(کشید و برد، زد و رفت )۲ من نمی‌دانم
حسن دقیق تر از ماجرا خبر دارد

نظرات