حیا نمی‌کنن کشتنت ولی تو رها نمی‌کنن

حیا نمی‌کنن کشتنت ولی تو رها نمی‌کنن

[ محمد امینی ]
حیا نمی‌کنن
کشتنت ولی تو رو رها نمی‌کنن
سر و آخه که تشنه جدا نمی‌کنن
 
(خسته بودی
تشنه بودی
من بمیرم برات گرسنه بودی)۲

(خسته بود آقا
تازه روی مرکبش نشسته بود اقا)۲
می‌زدن سنگ سرش شکسته بود آقا 
خسته بود آقا

بودند دو دیو و دد، تن سیراب و می‌مکید 
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا

چرا افتاده بین ما جدایی
کجای سرزمین کربلایی
منه زینب خبر از تو ندارم
زن خولی خبر داره کجایی
 
(لعنت به دنیا، لعنت به هرچی تشنگی)۲
لعنت به ساعت، که یا حسین نگی

حسین جانم...)۲

نظرات