
به مقام قرب سلمان به صداقت ابوذر به کلام حقّ فضّه به رخ سفید قنبر به اشارههای تورات به دَم شبیر و شَبّه به هر آیهای ز مصحف و به هر عتاب کوثر که گرانتر است از زر نخی از عبای حیدر همه روز گرم کاری همه شب پی یتیمان وسط نبرد شیری وسط نماز گریان پی بوسهای به پایت لب تیر میدهد جان به تمام کارهایت متجلّی است قرآن تو به لیلة المبیتی زره تن پیمبر که گرانتر است از زر نخی از عبای حیدر ره آفتاب کج شد به اشارهی نگاهت متغیّر است ساعت به زمان دل بخواهت تو به آسمان پناهی شده فاطمه پناهت به خدا که برده هر کس زده کوه خود به کاهت که تو دستگیر مایی که تو محشری به محشر و گرانتر است از زر نخی از عبای حیدر ضربات ذوالفقارت به تن خطر نشسته و کشانده لشکری را روی خاک دسته دسته به مصاف چشمهایت شده گرز سرشکسته چه به مدح تو گویم من زار دست بسته خود شهریار گفته به تو این کلام بهتر علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوا فکندی همه سایهی هما را متحیّرم چه نامم شه ملک لافتی را به علی شناختم من به خدا قسم خدا را برو ای گدای مسکین در خانهاش مکرّر که گرانتر است از زر نخی از عبای حیدر به هر آن کجا که باشم سر نام توست دعوا چه به کوچهی مدینه چه به کربلای مولا ز حرم چو جلوهگر شد همهی امید لیلا چه سریع شد خمیده ز فراغ قدّ بابا پسری ابوالعجائب پسری رسول منظر به سپاه حمله ور شد تنش از عقاب افتاد دو لبش عقیق بود و به رویش رکاب افتاد روی نیزه رفت و کم کم بدنش ز طاق افتاد به همان زمان که دیگر ز رویش نقاب افتاد به دل حسین آمد غم روی سرخ مادر