به تابوت تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت

به تابوت تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت

[ سید حجت بحرالعلومی ]
به تابوت تو حتی زهر خود را کینه خواهد ریخت
چه میشد مثل مادر نیمه‌ی شب بود تدفینت؟

صدایت میزند اینک یتیمت از دل خیمه
که او را راهی میدان کنی با دست آمینت

هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت

کدامین دست، دست کودکت را بر زمین انداخت؟
نمک نشناسان دستی که روزی بودی مسکینت

دعا کن زخم غم‌هایت بسوزاند
مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفره‌ی همواره رنگیت

در دل خیمه گل یاسمنی داشت حسین
کودک تشنه‌ی شیرین سخنی داشت حسین

کاش مانند برادر حرمی داشت حسن
کاش مانند برادر کفنی داشت حسین

روی زانوی حسینش حسن آخر جان داد
کاش بالای سر خود حسنی داشت حسین

ساربان زود خودش را ته گودال رساند
یادش آمد که عقیق یمنی داشت حسین

دید خواهر تن عریان برادر را گفت
خواست میدان برود پیرهنی داشت حسین

آری آری هر دور نورند تفاوت سر همسر دارند
بد زنی داشت حسن شیرزنی داشت حسین

نظرات