بدم ولی به خدا که بدم خدا دارد دو کوه خوف و سر سوزنی رجا دارد شبانهروز به آلوده دامنی طی شد اگرچه آدم آلوده هم تو را دارد ببین که سخت گرفته است زندگی با ما هزار درد اگر بوده، یک دوا دارد شنیدهام ز تو، هم سفرهی جزامیها چقدر با تو غذاخوردنم صفا دارد به سگ رسید نگاهت، به ما چرا نرسد توقعی است کز ارباب خود گدا دارد بغل بگیر مرا، نه جزامیام نه سگم خوشا به حال گدایی که مجتبی دارد هزار کرببلا در مصیبتت داری و طول زندگی تو، چه روضهها دارد دری که سوخت و سوزانده زندگی تو را دری که با لگد افتاد، ماجرا دارد نه خانه امن و نه مسجد محیط آرامی است به خانه جده و مسجد مغیره را دارد وای مادرم وای مادرم... از کوچه به هنگام گذر، خاطره دارم میسوزم و از سوز جگر خاطره دارم یک روز عصا بودم و یک عمر خمیدم از دردسر درد کمر خاطره دارم این پیری من زیر سر کودکیام بود در سن کم از غم چقدر خاطره دارم رد میشدم از کوچهی تنگ و جگرم سوخت از سیلی و از چرخش سر، خاطره دارم داریم میریم با مادرم خونه انگاری آسمون پریشونه از پیچ کوچه رد شدیم ای وای جلومونه جلومونه دیگه نگم مردای جنگی سر راه و سیلی زدن به صورت ماه و مادر من گم کرده بود راه و چیزی نگم شکاف ابروشو چکار کنم کبودی روش چکار کنم گوشواره و گوش و چکار کنم وای مادرم دومی از روی حسد میزد نامرد قنفذ خیلی بد میزد فهمید که میخ گیر کرده تو پهلو لگد میزد ای وای من فضه بیا کار زنونه شد گلدون یاسم بی جوونه شد تموم زندگیم ویرونه شد یکی نگفت کشتن تو راهی جنایته آه مادرم...