گاه من را خطاب کن بانو

گاه من را خطاب کن بانو

[ حنیف طاهری ]
نه جسارت نمی‌کنم امّا
گاه من را خطاب کن بانو

چیزی از دیگران نمی‌خواهم
تو مرا انتخاب کن بانو

در کنار تو قطره‌ام امّا
تو مرا رهسپار دریا کن

در کنار تو ذرّه‌ام امّا
تو مرا آفتاب کن بانو

دل به هرسو که می‌رود، بسته است 
دیگر از دست خویش هم، خسته است

دارد این گونه می‌رود از دست 
آه قدری شتاب کن بانو

به گمانم که خسته‌ای از من 
خسته‌ای، دل شکسته‌ای از من

وای اگر که تو را می‌آزارد 
خُب دلم را جواب کن بانو

مانده‌ام بین رفتن و ماندن 
رفتن و مبتلایِ غیر شدن

ماندن و عاقبت به خیر شدن 
تو خودت انتخاب کن بانو

منم و اشک و خواهشی دیگر
روز سخت شفاعت و محشر

تو گنه‌کار اگر کم آوردی
روی من هم حساب کن بانو

نظرات