ای که در حُسن کسی همسر و همتای تو نیست جلوهی ماه فلک چون رخ زیبای تو نیست سر برافراخته چون قامت رعنای تو نیست کیست آن کوب جهان واله و شیدای تو نیست گرچه پنهان ز نظر روی نکوی تو بوَد چشم ارباب بصیرت همه سوی تو بوَد آتش عشق تو در سینه نهفتن تا کی همه شب از غم هجر تو نخفتن تا کی روی نادیده و اوصاف تو گفتن تا کی طعنه ز اغیار تو ای دوست شنفتن تا کی ره نبردیم به کوی تو و خون شد دل ما رفت بر باد فنا از غم تو حاصل ما (اگر ای مَه ز رَهِ مهر بیایی چه شود)۲ نظری جانب عشاق نمایی چه شود همچون بلبل به چمن نغمه سرایی چه شود غنچهی لب به تکلم بگشایی چه شود (بی گل روی تو گلزار ندارد رونق از صفای تو صفا یافته گیتی الحق)۲ بر لبت نی که زد و مُهر جبینت که شکست؟ در تنور آیهی نور از چه بدین سان افتاد بلبل مست ز یک سو و گلش از یک سو آنکه گویم ز نوا مرغ خوش الهام افتاد