ای داده به عصمت شرف و نام، خدیجه

ای داده به عصمت شرف و نام، خدیجه

[ حاج مهدی سماواتی ]
ای جانِ جهان، جهانِ جان ادرکنی
قیّوم زمین و آسمان ادرکنی

ای زنده‌کننده‌ی مسیحا ألغَوث
یا مهدی صاحب‌الزمان ادرکنی
****
ای داده به عصمت شرف و نام، خدیجه
ای بسته به طوفت فَلک احرام، خدیجه
ای همسر پیغمبرِ اسلام، خدیجه
ای عصمتِ حق، فاطمه را مام، خدیجه

ای ختم رُسُل را زِ شرف نورِ دو دیده
پیش از شب بعثت به پیمبر گرَویده

ای بر تو سلام آمده از داورِ هستی
بگذشته در آیینِ نبی از سرِ هستی
دل‌ داده و دل بُرده زِ پیغمبرِ هستی
زیبد که بخوانند تو را مادرِ هستی

الحق که خدا، هستیِ خود را به تو داده
اُمُّ النُجبا فاطمه، زهرا به تو داده

اسلام زِ اموال تو سرمایه گرفته
دین در کنف عزّت تو سایه گرفته
توحید زِ اخلاص تو پیرایه گرفته
اخلاص زِ حُسن عملت پایه گرفته

همّت سرِ تسلیم به دیوار تو سوده
پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده

تو در دل سختی به پیمبر گرَویدی 
هر بار بلا را به سر دوش کشیدی
بر یاری اسلام به هر سوی دویدی
بس زخم زبان‌ها که زِ کُفّار شنیدی

ای قامت مردان جهان خم به سجودت
ای تکیه‌گَهِ ختم رُسُل نخل وجودت

ای مکّه زِ خاک قدمت خُلد مُخلَّد
ای عصمت معبود و امید دل احمد
اسلام به پا خاست و گردید مؤیّد
از ثروت تو تیغ علی، دینِ محمّد

تا حشر، خلایق که خدا را بپرستند
مرهون فداکاری و ایثار تو هستند

آن روز که پیغمبر اسلام شبان بود
در سینه‌ی او سِرّ خداوند نهان بود
پیش از همه پیغمبری‌اش بر تو عیان بود
ایمان تو پروانه‌ی آن شمع جهان بود

حق بر همه زن‌های جهان سَروری‌ات داد
با خواجه‌ی عالم شرف همسری‌ات داد

زین واقعه زن‌های قریش از تو بریدند
یک‌باره زِ بیت‌ُالشرفت پای کشیدند
با چشم حقارت به مقامت نگریدند
قدر و شرف و عزّت و جاه تو ندیدند

چشم و دلشان بود به سوی زر و سیمی
گفتند: خدیجه شده مشتاق یتیمی

نظرات