امان از دل زینب ... چراغ رهِ زینب کجایی مه زینب شده قتلگه تو زیارتگه زینب امان از دل زینب ... تو ای لالهی چیده ببین قد خمیده زدم بوسه همین جا به رگهای بریده امان از دل زینب ... خزان گشته بهارم گره خورده به کارم کدامین غم دل را برایت بشمارم سفر کردم به دنبال سر تو سپر گشتم برای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جرم این که بودم خواهر تو امان از دل زینب ... به خوابم نیزه میبینم برادر سر و سرنیزه میبینم برادر دو چشمم را که بر هم میگذارم سرت بر نیزه میبینم برادر امان از دل زینب ... برای هر بلا آماده بودم چو کوهی روی پا اِستاده بودم اگر قرآن نمیخواندی برادر به پای نیزهات جان داده بودم امان از دل زینب ... چشم گریان بهرت از شام خراب آوردهام خیز ای لب تشنه از بهر تو آب آوردهام خواهی گر بپرسی داغت با زینب چه کرد قامتی خم گشته از بهر جواب آوردهام اشک سرخ، چهره زرد و تن سیاه و مو سفید اینهمه سوغات از شام خراب آوردهام