آسمان تیره شد از بس که دل ماه گرفت مونسِ چاه برفت و نفَس چاه گرفت غم بیکس شدن و رنج یتیمان به کنار چاه امشب زِ غم دوریِ یارش چه کند؟ خداحافظ ای نخلها، چاهها به پایان رسید اشکها، آهها خداحافظ ای روزها، روزهها دعاها، مناجاتها، سوزها خداحافظ ای کوچههای خموش نیاید دگر نان و خرما به دوش خداحافظ ای نان خشک و نمک خداحافظ ای ماجرای فدک خداحافظ ای بوریا، نان جو کهن جامه و وصلهی نو به نو بگو به خواب که آید به چشمِ بیدارش دلا بسوز که مولا تمام شد کارش سریعتر بدنش را به خاک بسپارید که در بهشت علی وعده کرده با یارش زمینیان غمگین، آسمانیان خوشحال که بیقرار دلی میرسد به دلدارش برای دیدن دست کبود فاطمهاش به عرش رفته یدالله دستِ حق یارش خدا کند باز زِ علی رو نگیرد باز خدا کند برود ابر از شب تارش دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کارش دوباره گل نکند کاش زخم مسمارش چاهها گریهی شبهای مرا دفن کنید خاکها این تن تنهای مرا دفن کنید لحدم را بگذارید و به روی لحدم چادر مشکیِ زهرای مرا دفن کنید **** این کشتهی فتاده به هامون، حسینِ توست این صیدِ دست و پا زده در خون، حسینِ توست **** از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حُرمت مهمان کربلا بودند دیو و دَد همه سیراب و میمکید خاتم زِ قحط آب سلیمان کربلا