از روضهی بشیر تا با خبر شدم بشکسته بودم و بشکسته تر شدم دنیا به حال من، خون گریه میکند هم بی حسین شدم، هم بی پسر شدم جسم عزیزان مرا در خون کشیدند گلهای یاسم را همه از ساقه چیدند دست علمدار مرا از تن بریدند خیلی حزینم، ام البنینم... از سر شب تا صبح، گریه شده کارم این غم دل آشوب، میدهد آزارم من ام بی بنینم، ام البنینم... خیلی دلم شکست از دیدن رباب اشک دو دیدهاش، من را دهد عذاب بغض سکینه را، دیدم به چشم خویش میسوزم از غم طفل نخورده آب گفتند شرمنده شده ساقیه طفلان گفتند مشک آب او شد تیرباران طفل رباب از تشنگی گردیده بی جان خیلی حزینم، ام البنینم... ویلی علی شملی، نالهی جانسوزم گریه به عباسم، روضهی هر روزم من ام بی بنینم، ام البنینم...
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییی