از اول هرکجا که نامی از مادرترین بوده همیشه بعدِ اسمِ فاطمه، اُمُالبَنین بوده کنیزی کرد زینب را، مقامش رفت بالاتر اگر اُمُالبَنین، اُمُالبَنین شد اینچنین بوده وه از آن روز که قابل گشتم با در فیض مقابل گشتم آمد آن لحظه چه خوش اقبالم دختر شاه به استقبالم دست بانوی حرم بوسیدم خاک پایش به بصر مالیدم گفتم این بیت حریم لاهوت من کنیزم به دیار ملکوت آمدم نوکر این در باشم نوکر دختر حیدر باشم آنقدر خرج ولایت گشتم مورد لطف و عنایت گشتم تا خدا مزد ولایم را داد که به من گل پسری زیبا داد صاحب جنّت الاحساس شدم مادر حضرت عبّاس شدم هوسم بود که آید به سرم امّ بنین مادرت فاطمه آمد عوض مادر من نمیشه باورم اصلا افتادی روی زمینا حالا چجوری بدم من جواب ام بنینو این همه نیزه چجور جا شده تو پیکر تو سرت شکسته بگو کی عمود زده به سر تو ای پناه حسین بدون تو بی پناه حسین ریخته روی زمین با نیزهها تکیهگاه حسین من که دگر ام بنین نیستم مادر چهار نازنین نیستم چار گلم ز تیغ پرپر شدند چار مَهَم به خون شناور شدند ام بنین باغ گل یاس داشت دسته گلی سرخ چو عبّاس داشت شنیده ام که دشمنان صف زدند کنار جسمت همگی کف زدند شنیده ام سکینه بی تاب بود جام به کف منتظر آب بود شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرمها افتاد وسط اینهمه سر نیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد شنیده ام دستهایت را بریدند شنیده ام چشم نازت را دریدند چو طفلان این خبرها را شنیدند همه از هم خجالت میکشیدند بعد تو از خیمه زینب گرفت نوای اسیری بعد تو آماده میشه حرم برای اسیری بعد تو واسه رقیّه یه خواب راحت حرامه جای رقیّه میون برده فروشای شامِ پاشو دیگه نذار به سمت حرم اشاره بشه گوش دختر من تو خیمهها پاره پاره بشه تو مثل جون عزیزی اگر که برنخیزی رقیّه رو میبره عدو برا کنیزی بلاغت را، شجاعت را، ولایت را خدا یک جا به اوبخشید تا ام البنین باشی همه عالم پسر دارند تو قرص قمر داری مگر بی نور میشد مادر زیبا ترین باشی