آیینهدارِ زینب و زهرا رقیّه کوچکترین انسيةُ الحوراء رقیّه پشت سرش بیشک دعای پنجتن بود آدم اگر میگفت اوّل یا رقیّه خورشید در منظومهی عشقِ حسینی صد سال نوری راه دارد تا رقیّه سنّش اگر کم، همتراز انبیاء بود مانند کوثر آیتالعظمی رقیّه جا داشت روی شانهی کعبه اباالفضل جا داشت روی شانهی سقّا رقیّه تنها نه سال شصت و یک تا روز محشر هر فتنهای را میکند رسوا رقیّه مقتل که میخواندم شبی با خویش گفتم پیدا نمیشد کاش در صحرا رقیّه حتّی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست جز دست گرم و بوسهی بابا رقیّه **** (مَنِ الّذی أیتَمَنی بابا از چه تو خونین دهنی بابا؟)