سید مجید بنی فاطمه

بدون ماه قدم می زنم سحر ها را

1883
30
بدون ماه قدم می زنم سحر ها را
گرفته اند از این آسمان قمرها را

چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است
رسانده است به خانم کسی خبرها را

نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده
گرفته اند از این پیر زن پسر ها را

چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش
بیاورند برایش فقط سپرها را

نشسته است سر راه ، روضه می خواند
که در بیاورد آه ...آه رهگذرها را

ندیده است اگر چه ولی خبر دارد
سر عمود عوض کرده شکل سرها را

کنار آب دو تا دست بر روی یک دست
رسانده است به ما خانم این خبرها را

بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو
ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو

ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی
برای خانه مولا که انتخاب شدی

به خانه ی ولي الله اعظم آمدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی

به جای اینکه شوی مدعی همسری اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی

تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و
برای چرخش دستار انتخاب شدی

چهار تا پسر آورده ای برای علی
که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی

دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی

اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت
میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت

تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد
به چادر عربی تو خار گیر نکرد

تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن
به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد

به احترام همان تکه بوریا دیگر
زمین خانه ی تو نیت حصیر نکرد

از آن زمان که شنیدی خزان گلها را
هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد

چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد

به نعل تازه گرفتند تا بدن ها را
به ضرب دست لگد میزدن زن ها را

***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش