سیدمهدی میرداماد

ام البنین شدم که شوم یاور حسین

1947
28
امُّ‌البنین شدم که شوم یاور حسین
تا گل بیاورم، بشوم پرپر حسین

قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین
هستند دختران علی در بر حسین

هستند مثلِ مادرشان مضطر حسین
شد شاملم دعای سحرهای فاطمه

روشن شدم به نور قمرهای فاطمه
تاج سرِ منند گوهرهای فاطمه

اولاد من کجا و پسرهای فاطمه
هستند هر چهار پسر قنبر حسین

شرمنده‌ام نشد سپرِ مجتبی شوند
قسمت نبود زودتر از این فدا شوند

حالا بناست راهیِ دشت بلا شوند
حتی اگر که تک‌تکشان سر جدا شوند

جای گلایه نیست، فدای سر حسین
جریان گرفته‌اند کنارِ ابوتراب

از آلِ هاشمند نه قوم بنی‌کِلاب
اصلاً نیاز نیست به ترس و به اضطراب

عبّاس من شده به علمداری انتخاب
او هست یک تنه همۀ لشکر حسین

عهدیست بین امّ‌بنین و خدای خود
غیر از رضای دوست نخواهم برای خود

من دل نبسته‌ام به دل بچه‌های خود
اصلاً حسین و زینب و کلثوم جای خود

عبّاس من فدای، علی‌اصغر حسین
هر چند او دگر پسر خویش را ندید

امّا غمین نبود که عبّاس شد شهید
دق کرد بعد از آن‌که به او این خبر رسید

بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید
خاتم ز قحط آب، لبِ انور حسین

کارش دگر نشستن در آفتاب شد
آب زلال در نظر او مُذاب شد

شرمندۀ نگاهِ غریب رُباب شد
از اینکه هم قبیلۀ شمر است آب شد

رو می‌گرفت نزدِ دو تا خواهر حسین
دیگر مدینه خنده به لب‌های او ندید

او نیز مثلِ زینبِ‌کبری قدش خمید
گرچه صبور بود کم آورد تا شنید..

یک مرد بی‌حیا وسطِ مجلس یزید..
با دست اشاره کرد سویِ دختر حسین

***

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش