یاد اشکای رباب و مشک خالی علمدار

یاد اشکای رباب و مشک خالی علمدار

[ محمد امینی ]
یاد اشکای رباب و مشک خالی علمدار
حال و روزمو بهم می‌ریزه هر شب وقت افطار
مادرم وقتی می‌بینه تشنگیمو بی‌قراره
زیر لب میگه مسلمانان حسین مادر نداره

گناه داره، کسی بهش محل نمی‌ذاره 
یه کاسه آب براش نمیاره
حسین لب تشنه‌ترینه

بمیرم من، کسی دلش براش نمی‌سوزه
می‌زننش با دهن روزه
الهی مادرش نبینه

می‌خونم با چشم گریان 
سلام الله علی العطشان

ای خدا از ما نگیری حس و حال نوکری رو 
یاد زینب می‌کنم تا می‌شنوم فُک اسیرو 

بوی افطاری میاد تو خونه میگم یا رقیه
لقمه می‌گیرم میگم درد دلامو با رقیه

میگن حال گرسنه رو گرسنه می‌فهمه
یه تشنه رو یه تشنه می‌فهمه
ولی رقیه فرق داره

سه سالش بود، باباشو تازه داده بود از دست
یکی نگفت گرسنه و تشنه‌ است
رقیه هیچ کسو نداره

می‌خونم با چشم گریان 
رقیه جان رقیه جان 

(العطش)

نظرات