یا بر سرِ من از سرِ نی سایبان بده یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده جانم به لب رسیده ولی جان ندادهام گفتم به دل که صبر کن و امتحان بده نیزه سوار گشتهای و تند میروی جا ماندهام برای رسیدن زمان بده پایم دگر برای خودم نیست باغبان بر ساقههای مردهی من باز جان بده دیدم که گفت چشم ربابت به نیره دار گهوارهی عزیزِ دلم را تکان بده انقدر قرآن مخوان این چوبها نامحرمند شب بیا ویرانه هر چه خواستی قرآن بخوان