گفت ای ام البنین عباس تو خورده عمود

گفت ای ام البنین عباس تو خورده عمود

[ امین قدیم ]
گفت ای اُم‌البنین، عباس تو خورده عمود
من خبردارِ جدالِ سختِ یک پیکاریم

رفتی از پیش، امّا آمده از پس برون
روضه‌خوانِ روضه‌های چشم‌های توأم

دست‌هایش را بریدند و زمین افتاده است
حاملِ اخبارِ وضعِ کشتنِ سرداریم

کربلا بینِ دو نهرِ آب، آبش کرده شمر
قتلِ صبرش داد من را قصه‌ی تکراریم

پا برهنه او را در بیابان برده‌اند
من به فکرِ دختران در دلِ بازاریم

روی منبر نیست، امّا بینِ تشتِ زر که هست
بیشتر دلواپسِ حالِ نزارِ قاریم

بر سرِ نیزه سرش را ساربان آورده است
من سراسر روضه‌ی مکشوف هستم، جاریم

*خونِ جگر می‌چکد از حالِ من
دستِ تو افتاده سرِ راهِ من*

حسینم وا حسینا چه اسمِ گریه‌داری
شنیدم رو تنت بود هزار تا زخمِ کاری

برات لطمه زدم تا نگن مادر نداری
اباالفضلم کجا بود، درآوردی سر از نی

روزات با سنگ و آتیش، شبات با طعنه شد طی
غرورِ دختراتو شکست اون مجلسِ می

*خیزران لبِ تو رو درهم کرد
یه جوری زد که از تو یه چندتا دندون کند*

نظرات